1
نگاهت را در باد ریخت پاییز
گیسویت را در من
تنها غروب می خواندت
در لای سایه ها.
2
بر نیمکت های پارک
شطرنج می کنند شاخه ها
و ماه
نگاه
می کند.
3
رفته اند شاخه ها
سایه هاشان مانده اند در درون من.
|
4
غروب خانه برایم آورده
راه راهِ اتاق
خاطره خم می شود
و مرگ
از زبان تو می لیسم.
5
قد کشیده ام تا مرگ
آینه می بیند
نگاه کن!
6
در تو می ریزم
مرگ
در تو می ریزم
شکم اَت بالا می آید
کودک می شوم.
|